حریم مان

هشدار که آرامش ما را نخراشی و از این صوبتا

حریم مان

هشدار که آرامش ما را نخراشی و از این صوبتا

دغدغه های کوچک

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۱۷ ب.ظ

برای چند دقیقه دغدغه های بزرگسالی را کنار می گذارم و از جزئیات زندگیم می نویسم. مدتی است از کروسان های شکلاتی بی نظیر سرکوچه مان به دونات های تازه در فاصله کمی دورتر پناه آورده ام. دوناتی خوشمزه، تازه، بدون روغن اضافه، با نوتلای واقعی و طعمی که به بهشت می ماند. وزنم همچنان روند نزولی دارد و سایزم هم دیگر به ایکس اسمال رسیده و مادر همچنان از این وضع حرص می خورد. از دایره امن فرندز کمی بیرون آمده ام و به توصیه دوست خوبم سایه جان بروکلین را شروع کرده ام. بامزه است و از تماشایش لذت می برم. کاش زودتر شروع می کردم. البته فرندز را هم با کلی تاخیر و به اصرار دوست دیگرم شروع کردم. جا دارد بگویم دختر! جدی کمی از یک دندگی ات کم کن. 

اگر بخواهم از قلبم بگویم، باید بگویم کسی در قلبم هست. البته نه یک نفر بلکه چندنفر. پدرم با دغدغه آینده فرزندانش، مادر با پای شکسته، خواهر با بچه هایش، یاس با آن لهجه فارسی-آمریکاییش، سایه با آرامش و رفاقتش، گل با اهمیت دادن زیادش، عاری جانم با فاصله دورش، مریم با صدای ملیحش و صحبت های تلفنی 2 ساعته مان، پری با نمکش، کتی با مهربانی و سادگیش، فاخته با استوری های چهله اش. 

حالا می خواهم ورود دو فقره غیر انسان به قلبم را خیر مقدم بگویم و آن دو چیزی نیستند جز دونات نوتلا و بروکلین9-9! 

  • ۰ نظر
  • ۱۳ مرداد ۰۰ ، ۱۷:۱۷
  • آکوآ ...

384

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۱۷ ب.ظ

عادت ماهیانه یعنی سر میز ناهار برای کوالاهای استرالیا که تو آتیش سوختند زدم زیر گریه. با من از احساسات و هورمون ها حرف نزن.

  • ۰ نظر
  • ۱۲ مرداد ۰۰ ، ۱۹:۱۷
  • آکوآ ...

نه چشمان تو نه خواب های من

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۵۴ ب.ظ

هیچ وقت نمی خواستم در مورد این قضیه بنویسم. برای همیشه فراموشش کرده بودم. برایم تمام شده بود. شاید اصلا هیچ وقت رسما شروع هم نشده بود. اما نمی خواهم آکوآ را سانسور کنم. انکار نمی کنم که از ذهنم رد می شود. اما فقط رد می شود. حتی لحظه ای ایست ندارد. تصمیم گرفتم همین الان که از ذهنم رد شد به این فکرم فرمان ایست دهم تا بایستد که من به امورش رسیدگی کنم. همین جا به حسابش برسم و دیگر اجازه عبور گذرا به آن ندهم. راستش وقتی که نگاهت کردم ناخودآگاه یک لحظه گفتم کاش همه چیز بهتر از این که شده پیش می رفت. گفتم می شد خاطرات قشنگی را با هم رقم می زدیم. لبخند روی لب های یکدیگر می آفریدیم. دستان هم را لمس می کردیم. آغوشمان گرمای وجود یکدیگر را احساس می کرد. تو از روزت برایم می گفتی من با چشمانی مشتاق به تو خیره می شدم و آن قدر غرق در نگاهت می شدم که صدایت را نمی شنیدم. از شوق دیدارت کل روز لبخند بر لب داشتم. اگر درد داشتی برایت مرهم می شدم. اگر حرف داشتی برایت گوش می شدم. اگر اشک داشتی برایت شانه می شدم. اگر بغض داشتی صدایت می شدم. اگر عشق داشتی برایت ظرف می شدم. اما نه با من حرف داشتی، نه برای من اشک ریختی، نه بغضی کردی و نه عشقی برایم داشتی. تو انتخاب کردی که نباشی اما بدان که چشم ها دروغ نمی گویند. حس آدم ها به هم منتقل می شود. حسرت از صد کیلومتری هم تشخیص داده می شود حتی اگر نگاهت را بدزدی. حتی اگر سعی کنی نشان ندهی. چشمانت نمی گذارند. نه چشمان تو و نه خواب های من. هیچ کدام نمی گذارند فراموش کنیم. 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۱ مرداد ۰۰ ، ۲۲:۵۴
  • آکوآ ...

بقیه اش با تو

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۳۷ ب.ظ

عجیب است که همچنان زبان به کام گرفته ام و احساساتم در قالب کلمات جا نمی شوند. در حال حاضر ترجیح می دهم بروم در لاک خودم و تیر هیچ خبری از کشور و فامیل و دوست و آشنا به من برخورد نکند. من کسی هستم که همچنان نمی دانم برای آینده ام چه برنامه ای دارم. نمی دانم چه می شود. درست است که دیگران هم نمی دانند اما این عدم قطعیت ریشه در زندگی من دوانده تا جایی که حتی نمی توانم برای یک ماه آینده ام هم برنامه ریزی کنم. عاجزم و ناتوان. اما اخیرا یک تصمیم مهم گرفتم. تصمیم گرفتم این بار هر چه که شد، من نتیجه را رها کنم و بروم دنبال زندگی خودم. رها کنم. دیگر کش ندهم. با تمام وجود دست خودش بسپارم و با وجدانی آسوده به خدا بگویم من روی نوک انگشتانم ایستادم. این تمام قد من بود. بقیه اش با تو. 

  • ۰ نظر
  • ۱۱ مرداد ۰۰ ، ۲۲:۳۷
  • آکوآ ...

بازگشت به حریم

شنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۲۴ ب.ظ

من برگشته ام اما هنوز نطقم باز نشده. کمی وقت لازم است تا یخم آب شود آن وقت است که از خجالتتان در می آیم.

  • ۰ نظر
  • ۰۹ مرداد ۰۰ ، ۲۰:۲۴
  • آکوآ ...

بگو ماشالا

چهارشنبه, ۳۰ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۲ ق.ظ

باور نمی کنم این همه مدت است که یاس به ایران آمده و الان می شود 22امین روزی که او را ندیدم! اتفاقات جوری پشت سر هم رقم خوردند که ما را یک ماه از دیدن یکدیگر محروم کردند. نبود یاس در ایران همیشه من را غمگین می کند اما از اعماق وجودم ایمان دارم که در نبودش هم حکمتی است. دوری و فاصله بین دو نفر اصلا به معنی فراموش کردن آن ها نیست. به معنی عدم صمیمیت یا نبود رابطه عمیق نیست. رابطه دوستی من با یاس را کیلومتر ها فاصله میان قاره ای از بین نمی برد. ندیدن دو ساله یا سه ساله ارتباطمان را کم نمی کند. با این همه نبودن و ندیدن درخت رابطه دوستی ما چنان ریشه دارد که به جرات می توانم بگویم یاس خواهر دوم من است.

  • آکوآ ...

کربلا شده

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۴۰۰، ۰۲:۰۱ ب.ظ

چه صحنه آشنایی. نبود آب. تشنگی. ظلم. نابرابری. کربلا. شاید درست می گفت. ما ملت امام حسینیم اما حکومت یزید است.

 

  • آکوآ ...

378

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۴۰۰، ۱۲:۲۴ ب.ظ

بنویس تعطیلی 5 روزه برای جلوگیری از گسترش ویروس کرونا بخوان تعطیلی 5 روزه برای پیش گیری از اعتراضات احتمالی!

  • آکوآ ...

آب نیست، امیدی نیست.

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۴۰۰، ۱۲:۰۳ ب.ظ

آه از این اوضاع. آه از کاری که با خودمان کردیم. شاید نباید این همه سال سکوت می کردیم که اکنون به این جا می رسیدیم. سردمداران فقط تلاش می کنند که صندلی بی کفایتی خود را حفظ کنند. جان مردم کم اهمیت ترین چیزی است که می توان در ایران پیدا کرد. دیشب که استوری رساندن آب آشامیدنی به خوزستان را گذاشتم برایم ریپلای زدند که این ها که درد مملکت را دوا نمی کند و اوضاع درست نمی شود. بله درست نمی شود اما تا وقتی که ظلم بخواهد از این مملکت ویرانه رخت برببندد نمی توانیم ساکت بنشینیم تا مردم از تشنگی جان دهند! آری. اوضاع کشورم به حدی خراب است که مردم نه برای آزادی بیان، نه برای اعتراض به دروغ سه روزه، نه برای کشتن 1000 نفر در آبان ماه، نه برای گرانی بنزین، نه برای نتیجه انتخابات نمایشی بلکه تنها به خاطر طلب قطره ای آب برای زنده ماندن به خیابان ها آمده اند و جواب شان را طبق معمول با خون دادند.

 

  • آکوآ ...

وهم

دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۰، ۰۶:۴۶ ب.ظ

امروز صبح که از خواب بیدار شدم، یک حس عجیبی داشتم. آن حس را همچنان دارم. دیشب خوابی دیدم که اصلا یادم نمی آید حتی موضوعش در مورد چه چیزی بود. تنها چیزی که یادم می آید همین حس خوبی است که از خوابم جامانده. هیچ تصویری، صدایی، بویی یا طعمی و یا هیچ عملی هم یادم نیست. اصلا مطمئنم نیستم این حس از خواب هم باشد. شاید خوابی هم در کار نبوده. نمی دانم چیست اما هر چه که هست شیرین است درست برعکس حال و روز وطنم.

  • آکوآ ...