حریم مان

هشدار که آرامش ما را نخراشی و از این صوبتا

حریم مان

هشدار که آرامش ما را نخراشی و از این صوبتا

پایان 1400

جمعه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۰، ۰۹:۰۶ ب.ظ

از شروع سال 99 تا 1400 برایم سفری بود با تجربه ای بیش از دو سال تقویمی. شب هایی بر من گذشت که نمی توانستم باور کنم آفتاب طلوع می کند. صبح هایی را دیدم که دوست نداشتم خدا مرا از خواب بیدار کند اما در کنار این ها لحظه هایی را زندگی کردم که حتی هنوز فکر می کنم رویای شیرینی بوده که در خواب دیده ام. حس هایی را برای اولین بار تجربه کردم و از بودن لذت بردم. همین سال بود که فهمیدم می شود تمام تلاشت را بکنی، هر آنچه در توانت هست را بگذاری وسط و این تمام قد تو باشد اما نشود که نشود. یاد گرفتم بپذیرم به صلاحم نبودن را اما در کنارش امید داشته باشم که وجودی فراتر از تصورم هر لحظه و هر کجا مراقبم هست تا آسیب نبینم. یاد گرفتم با خلوص بیشتری دعا کنم و حتی اگر نشود هم به قول پدرم خدا را به خدایی قبول داشته باشم. من امسالم را دوست داشتم چون یاد گرفتم نترسم. یاد گرفتم ادامه دهم حتی با دستان خالی و سردم اما قلبی که به امیدش گرم است. پس ادامه می دهم و صبر می کنم شاید آخرش را برایم قشنگ تر نوشته باشد.

1400/12/29

  • ۰۰/۱۲/۲۷
  • آکوآ ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">