حریم مان

هشدار که آرامش ما را نخراشی و از این صوبتا

حریم مان

هشدار که آرامش ما را نخراشی و از این صوبتا

مریض حالی

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۱۷ ق.ظ

می نویسم از دیوانگی ام. از کم آوردنم. از این که دیگر به قول بهتاش فریبا رد داده ام. آیا این ها ناشکری است؟ نمی دانم. کاش نباشد. کاش یک درد و دل ساده باشد با خدایم. کاش تنها جملاتی باشد که از فرط دو ماه ننوشتن در پست بیان تایپ می شود. کاش خدایم من را بپذیرد. کاش به من حق بدهد. کاش مثل اطرافیانم که می گویند شکرگزار باش نباشد. کاش با این جمله روح مرا نخورد. کاش دست هایش را برایم باز کند و شانه هایش را مامن گریه هایم کند. کاش آرام داخل گوشم بگوید که من را می فهمد. بگوید که هوایم را دارد. بگوید که تمام می شود. 

آکوآ که داخل سالن اختصاصی کتابخانه نشسته، ماسک را تا چشم هایش بالا کشیده، صدای کیبوردش در سالن می پیچد، اشک هایش از چشمانش روی گونه هایش سرازیر می شود، ماسک آن ها را پوشش می دهد، تنی خسته دارد. جانی ندارد. گم شده است. دلش مشهد می خواهد. کاش بروم شاید آن جا پیدا شدم.

 

  • ۰۰/۱۱/۲۳
  • آکوآ ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">