دغدغه های کوچک
برای چند دقیقه دغدغه های بزرگسالی را کنار می گذارم و از جزئیات زندگیم می نویسم. مدتی است از کروسان های شکلاتی بی نظیر سرکوچه مان به دونات های تازه در فاصله کمی دورتر پناه آورده ام. دوناتی خوشمزه، تازه، بدون روغن اضافه، با نوتلای واقعی و طعمی که به بهشت می ماند. وزنم همچنان روند نزولی دارد و سایزم هم دیگر به ایکس اسمال رسیده و مادر همچنان از این وضع حرص می خورد. از دایره امن فرندز کمی بیرون آمده ام و به توصیه دوست خوبم سایه جان بروکلین را شروع کرده ام. بامزه است و از تماشایش لذت می برم. کاش زودتر شروع می کردم. البته فرندز را هم با کلی تاخیر و به اصرار دوست دیگرم شروع کردم. جا دارد بگویم دختر! جدی کمی از یک دندگی ات کم کن.
اگر بخواهم از قلبم بگویم، باید بگویم کسی در قلبم هست. البته نه یک نفر بلکه چندنفر. پدرم با دغدغه آینده فرزندانش، مادر با پای شکسته، خواهر با بچه هایش، یاس با آن لهجه فارسی-آمریکاییش، سایه با آرامش و رفاقتش، گل با اهمیت دادن زیادش، عاری جانم با فاصله دورش، مریم با صدای ملیحش و صحبت های تلفنی 2 ساعته مان، پری با نمکش، کتی با مهربانی و سادگیش، فاخته با استوری های چهله اش.
حالا می خواهم ورود دو فقره غیر انسان به قلبم را خیر مقدم بگویم و آن دو چیزی نیستند جز دونات نوتلا و بروکلین9-9!
- ۰۰/۰۵/۱۳