قورباغه
این نوید محمد زاده نقش سگم بهش بدن بازی میکنه.
-قصدم قطعا تعریفه منتهی کمی اغراق میکنم تا عمق ماجرا رو متوجه شید-
- ۰ نظر
- ۰۸ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۴۹
این نوید محمد زاده نقش سگم بهش بدن بازی میکنه.
-قصدم قطعا تعریفه منتهی کمی اغراق میکنم تا عمق ماجرا رو متوجه شید-
چقد زیباست که هر کسی هر شغلی رو که انجام میده با عشق انجام بده.
دیروز توی کلینیک یه پرستاری بود دقیقا مصداق همین جمله و من با خودم گفتم ای کاش تب کنم شاید پرستارم تو باشی.
نکنه حاج فتاح خشت "علی" رو کنار "مع" نذاره؟
نکنه بذاره کمی آن طرف تر؟
از بچگی این همه کارتون دیدیم ولی خط داستانی هیچ کدوم به اندازه Anastasia،
به معنای واقعی کلمه روح من رو لمس نکرد.
اگر پست های من رو دنبال کنید متوجه شدید من با این قضیه که نمیتونم open up کنم مشکل دارم و درگیرش هستم. حالا درموردش توی نت یه تحقیقی کردم و متوجه شدم هوش هیجانی پایین علت این قضیه است.
من تا الان فک میکردم هوش هیجانی فقط مال بچه هاست :)))))
مدتیه ذهنم درگیر مساله خواستگاری سنتیه.
من توی خونواده مذهبی بزرگ شدم که چاره ازدواج فقط همین شکل از آشناییه اما من رو باور کنید که ذره ای در وجود من با این شکل از ازدواج ارتباط برقرار نمی کند. به نظرم این سنت آسیب به دو طرفه مخصوصا دختر. شما فکر کن اول مادرشون یا خواهرشون باید تشریف بیاورند و اگر مورد پسند واقع شد با جملاتی نظیر "بامزه است" "خوشگل است" "سفید است" زنگ بزنند شازده تشریف فرما شود.
یه قضیه دیگه مربوط به اینه که دائم خانواده دختره که باید منتظر تایید خانواده پسر بمونه. حتی گاهی خودم شنیدم خانواده پسر با جملاتی مثل "رنگ پوست دخترتون تیره بود پسرم خوشش نیومد" کنسل کردند. زیبا نیست؟ با هر کدوم از این جملات فقط خدا میدونه که یه دختر چقد شب توی بالشش گریه کرده.
به نظرم دختر عروسک نیست و خونه دختر هم نمایشگاه نیست که بیایند و پسند کنند و اما این نظر شخصی بنده است که جایگاهش هم مشخصا در وبلاگ شخصی اینجانب می باشد فلذا نو آفنس دوستان.
اما از آنجایی که به قول دوستمان منع پشت در است، احتمالا نویسنده خودش برای بار اول داماد را سر سفره عقد ببیند :)
البته اگر اصلا ازدواج کند.
پست قبل در واقع یه بهانه ای بود که بحث اصلی رو باز نکنم.
من هیچ وقت نمیتونم بحث اصلی رو باز کنم.
من آدم open up نیستم.
امروز ساعت 11 صبح انتخاب واحد داشتیم. مساله انتخاب واحد یه طرف این که شما دانشجوی حقوق باشی اونم تو بهشتی یه طرف دیگه.
انتخاب واحد ساعت 11:05 تموم میشه و نماینده اعلام میکنه ظرفیت اختیاریا ساعت 1:30 باز میشه. تا 1:30 خودت رو سرگرم میکنی و 1:30 میشینی پای دستگاه. گلستان رو باز میکنی و شروع می کنی به کد وارد کردن که میبینی خطا میده. خب حالا وقتشه که گروه "حقوق بهشتی 97" رو باز کنی ببینی مشکل چیه. وقتی گروه رو باز میکنی میبینی نماینده پیامش رو پین کرده که ساعت 2:00 اقدام کنید. تو صبر میکنی و ناهار نمیخوری که بعد 2 بری با خیال راحت ناهار بخوری. خب حالا ساعت 2 میشه و باز پیام پین شده نماینده محترم رو میبینی که گفته ساعت 3:00 اقدام کنید. اینجاست که یه فحش زیرلب به آمورش میدی و با کمی خشم صندلی رو به عقب هل میدی و به سمت آشپزخونه میری تا خورشت فسنجون رو برای خودت گرم کنی. بعد آلارم میذاری برای ساعت 2:55 تا یادت نره. حالا مشغول خوردن میشی و یه قسمت از برکینگ بد رو پلی میکنی. غذات تموم میشه و ساعت میشه 2:43 و یه هووو -با لحن ابوطالب- یه چیزی ته دلت میگه برو گروه رو چک کن. تو هم اسکایلر رو که نگران دنبال والت می گرده -شخصیت های سریال- به حال خودش رها میکنی و گروه رو چک می کنی. حالا بگو چی؟ درسته! یه پیام پین شده دیگه از نماینده که گفته از 2:40 تا 3 سایت رو چک کنید. این جاست که یه فحش آبدارتر آماده میکنی و سایت گلستان رو باز میکنی و شروع میکنی به کد زدن. سه تا اختیاریایی که میخواستی رو میتونی برداری و شاد و خوشحال گلستان رو میبندی. اینجاست که یه هووو -بازم با لحن ابوطالب- یادت میفته به دوستات خبر بدی که سایت باز شده. و وقتی پیام میدی متوجه میشی اونا مطلع نشدن و به شدت کله هاشون عصبی میشه -برگرفته از ابوطالب بازم:)- و به زمین و زمان بد و بیراه میگن. اما قضیه مهم تر اینه که تو هم کمی تا قسمتی مقصری چون با استادایی که خواستی تونستی برداری ولی ما نه. زیبا نیست؟
(البته انصافا همه نه ولی یه نفر به خصوص کاملا این احساسش مشهود بود)
خب تا این جا تا نصفه پاره میشی ولی هنوز مونده.
امروز آخرین روزیه که میتونی امتحان عکاسی بدی و تو هم درست حسابی جزوه رو نخوندی. با یاد و نام خدا آزمون رو باز میکنی. 30 تا سوال تستی رو جواب میدی و نتیجه آزمون رو میزنی. تبریک میگم شما اول به لطف خدا بعدشم به لطف جزوه و اینترنت پاس شدی.
اما بازم تموم نشده و همچنان مشکلات دیگه هستند.
بله اینجاست که شما یه قاچ کامل میخوری.
واقعیت از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون
دلیلی که بعد سه سال سایتم رو برگردوندم همون دلیلیه که سه سال پیش بستمش.