4.24
پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۷ ب.ظ
راستش وقتی امروز تاریخ را دیدم همان جا خشکم زد. چه طور ممکن است امروز 24 تیر باشد. اصلا نفهمیدم چگونه دو هفته سپری شد. کی این شب ها صبح شد؟ این روز هایم آن قدر با استرس گذشت که حس می کنم روی دور تند بودم. هیچ چیز یادم نیست. مثل خواب بود. یک خواب بد بد. البته می توانست از این هم بدتر باشد اما لطف خدای مهربانم شامل حال ما شد. الان که بچه ها رفته اند و خانه در سکوت است تازه دارم گذر ثانیه ها را حس می کنم. دختر! بچه داری واقعا سخت است. الحق که بهشت زیر پای مادران است.
- ۰۰/۰۴/۲۴