364
این روزها سعی می کنم به احتمالات فکر نکنم. سعی می کنم زیاد غرق در افکارم نشوم. سعی می کنم در دام گودال حلقوی اما و اگرها نیفتم اما از طرفی دیگر نمی خواهم واقعیت را انکار کنم. نمی خواهم خود را به فراموشی مطلق بزنم. گیر افتاده ام در دوراهی واقعیت و خوشبینی. آه خوشبینی. با خود فکر می کنم این خوشبینی من خوب است یا برعکس مخرب است؟ اصلا فایده ای دارد که این همه سال خوشبین بوده ام؟ اما نمی توانم کاریش کنم. این ذات من است که خوشبین است. هیچ وقت نتوانستم تغییرش دهم و دیگر تلاشی هم برایش نمی کنم. من به این دنیا خوشبین نیستم. من به اتفاقات خوشبین نیستم. من فقط به خدای خودم خوشبینم. من به او حسن ظن دارم. از وقتی هم که حدیث امام حسین را در زمینه خوشبینی شنیده ام مصمم تر از قبل روی ذاتم ایستاده ام. حدیثی که خاطر جمعم کرد این است: حوائج خود را نزد ما بگسترانید، آن میزانی نصیبتان می شود که نسبت به ما خوشبین هستید و حسن ظن دارید.
اما خدا را چه دیدی شاید روزی آمدم و همین جا نوشتم من اشتباه می کردم که خوشبین بودم اما می دانم اگر روزی پستی با چنین مضمونی منتشر کردم، آن روز همچنان آخر کار نیست.
- ۰۰/۰۴/۰۹