رو به جلو
آن دخترک خجالتی که دیگر خجالتی نیست را دیدی؟ بله درست است. خودم هستم. خانم آکوآ. دیگر ساکت نمی نشینم. دائم در حال صحبت کردنم. در حال انجام فعالیت هایی که قبلا فقط به خاطر ترس از انجام اشتباه آن کار، نمی کردم. صحبت نمی کردم چون فکر می کردم حرف هایی خوبی برای گفتن ندارم. کاری انجام نمی دادم چون فکر می کردم نمی توانم آن را به بهترین شکل ممکن انجام دهم. فکر می کردم آدم ها از من بدشان می آید و دوست ندارند با من رو به رو شوند. اما همه این ها تصورات غلطی بود که خودم برای خودم ساخته بودم! از وقتی از این مانع ذهنیم عبور کردم، فهمیدم من هم حرف هایی برای گفتن دارم. من هم مانند هر انسان دیگری در انجام بعضی از کارها مهارت دارم و در بعضی دیگر نه. می توانم با انسان ها ارتباط برقرار کنم. آن ها را درک کنم و از دید آن ها به دنیا نگاه کنم. تمام این ها به من این حس را القا می کند که انگار از قفس رها شده ام و تازه دارم زندگی می کنم.
این دختری که الان هستم همیشه درون من وجود داشت اما این اولین باری است که شما او را ملاقات می کنید.
- ۰۰/۰۳/۲۹