با کدام زبان بخوانم تو را که اجابت کنی مرا؟
دوست دارم صبح های زود زود بیدار شوم. نمازم را بخوانم. طلوع آفتاب را ببینم. صدای پرندگان را بشنوم. نسیم خنک صبح گونه هایم را لمس کند. بعد دست و رویم را بشویم و حس تازگی پیدا کنم. به آشپزخانه بروم. چای را دم کنم. در چای هل و گل بریزم. عطر چای 10 جان به جان هایم اضافه کند. پنیر را از یخچال دربیاورم و در ظرفش بگذارم. گردو ها را روی میز بگذارم. نان ببری را گرم کنم. چای را بریزم. میز صبحانه را کامل کنم. حالا مشغول خوردن شوم. همه این ها زیباست اما تنهاییش زشت است. صبح هیچ کس مثل من زود بیدار نمی شود. باید تنها سر میز صبحانه بنشینم. هم صحبتی نیست. نمی دانم تا کی قرار است نباشد. تا کی نگاهمان به در باشد و دریچه آه بکشد؟ 3 سال؟ 5 سال؟ 10 سال؟ هیچ وقت؟
شرح جزئیات در توان من نیست حتی اگر باشد از حوصله جمع خارج است. یا باید بیاید بگوید "می شود" یا باید تا زمان نامعلومی مثل 21 سال گذشته با آن سر کنم.
- ۰۰/۰۳/۱۹