من هم پذیرفتم از میان جان
يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۱۱ ب.ظ
بعضی وقت ها به ظرفیت خودم شک می کنم. می گویم با این اوضاع و احوالی که دارم، با شرایطی که در آن بزرگ شده ام، با آینده نامعلومی که دارم، چه طور من افسرده نیستم؟ چرا امید دارم؟ چرا خسته نمی شوم؟ چرا دست از تلاش برنمی دارم؟ چرا با این که اکثر انسان های اطرافم افسرده اند و از زندگی سیر، من همچنان به این زندگی لعنتی امید دارم؟
به آن ها امید می دهم. سعی می کنم نگذارم کم بیاورند. خدایا این چه قدرتی است که در من قرار دادی؟ مسئولیت سنگینی بر من گذاشتی. ولی تو من را می شناختی که این سرنوشت را برایم رقم زدی و بعد گفتی حالا تو هستی و این جاده پر از پیچ و خم. پر از دراما و تراژدی و البته لحظه های فان. این تو و شور زندگی. این تو و امید به من. حالا برو میان این جماعت افسرده و یادآور وجود من شو.
- ۰۰/۰۳/۱۶