تو مرا یاد کنی یا نکنی
چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۱۸ ب.ظ
ذهنم، قلبم، فکرم، روحم، وجودم در لحظه دچار توست. تو هستی و دیگر نیست چیزی جز تو اما قرار نبود این طور شود. قرار نبود تو جای محبوب اصلی را بگیری. قرار نبود در قلبم خانه کنی. قرار بود من موجر باشم تو مستاجر. نباید مالک عین می شدی. فقط مالک منفعت بودی ولی آن قدر ماندی که شدی صاحب خانه. آن قدر از تو ننوشتم و انکارت کردم که از چشمانم روی گونه هایم سر خوردی. آن قدر این زخم تقریبا قدیمی را درمان نکردم که در نهایت سر باز زد.
شاید باید دست هایت تصمیم من می شد. باید آن ها را می گرفتم و دور می شدم. اما این تن خسته گله ندارد که
"دچار باید بود
وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد
و عشق صدای فاصله هاست."
- ۰۰/۰۳/۰۵