حریم مان

هشدار که آرامش ما را نخراشی و از این صوبتا

حریم مان

هشدار که آرامش ما را نخراشی و از این صوبتا

انگار گیر کردی تو برزخ؛ یه چیزی مثل فرودگاه

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۴۱ ب.ظ

در وصف حال آکوآی حقیر باید بگویم حس برزخی دارم. نه حالم بهشت است نه جهنم. نه خوشحالم طوری که از ته دل بخندم نه آن قدر غمگینم که اشک بریزم. نه آن قدر انگیزه دارم که بخواهم تا انتهایش را جر بدهم نه آن قدر بی انگیزه ام که دست از زندگی بکشم -منظور زندگی کردن است نه زنده بودن- نه گذشته برایم عذاب آور است نه از آن لذت می برم.

این وسط گیر کرده ام. یک پایم در بهشت با تو بودن است و دیگر پایم در جهنم بدون تو. انگار بعد از ظهر خوابیده باشم و وقتی بیدار می شوم غروب شده و هیچ کس در خانه نیست. انگار رفته باشم فرودگاه برای پرواز آخر. انگار همچنان مدرسه می روم و صبح زود وقتی دیرم شده با عجله حاضر شدم و از خانه بیرون آمدم و با چشمانم دیدم که سرویس مدرسه رفته و من از آن جا مانده ام. انگار سردرد گرفته ام و آخرین قرص ژلوفن در کشو فاسد شده است. انگار از بیرون آمده باشی و مادرت خانه نباشد. انگار که "او" بدون خداحافظی رفته باشد.

  • ۰۰/۰۳/۰۳
  • آکوآ ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">